محل تبلیغات شما

سخنی با شهدا



فرازی از زندگینامه شهید علی محمد الوانی شهید علی محمد الوانی در سال 1336 در روستای خیر آبادفسا در خانواده ای متدین و مذهبی چشم به جهان گشود روستا و جلوه های قدرت الهی در صحرا وبیابان ، همبازی دوران کودکیش بود و آسمان سبز ، کوله لا عزلتی که برشانه های او دامن گسترده بود. درهفتمین بهار زندگی با شور و حالی کودکانه قدم در راه مدرسه گذاشت و مراحل مختلف تحصیل رابا موفقیت طی نموده و نهایتاً موفق به اخذ دیپلم از هنرستان گردید
*سردار شهید مسعود جوکار* شهرستان شهید پرور فسا در یکی از روزهای آفتابی سال 1341 شاهد تولد کودکی بود که در خانواده ای مؤمن ومتقی چشم بر گستره خاک گشود . محمود – پدر خانواده – با تلاش و کوشش بی وقفه خود ، زمینه رفاه و آسایش فرزندان را فراهم ساخته ودر تربیت آنها اهتمام خاص داشت. " مسعود" در سایه سار عطوفت پدر ومادری دلسوز ومهربان پرورش یافت و همزمان با سن مدرسه در یکی از مدارس ابتدایی شهرستان کازرون که به علت موقعیت شغلی پدر مدتی بود در آن شهر ست داشتند،
مهرزاد فریدون نژاد در یکی از خانواده های مذهبی در تاریخ 54/06/27به دنیا امد ودرسن هفت سالگی در مدرسه ابتدایی ابن سینا با موفقیت به پابان رسانیدودر سیزده سالگی وارد دبیرستان ولیعصر شد ودر رشته ادبیات وعلوم انسانی دیپلم گرفت ودر سال هفتادوسه به استخدام نیروی انتظامی در آمد وپس از سه سال دانشجویی دانشکده افسری نیروی انتظامی را به اتمام رسانیدودر سال هفتادوشش به گردان 101معرفی شد ودر طول سه سال در گشت جاده کرمان راهور انجام وظیفه کرد ودر سال نود وشش به استان
شهید رحیم در سال هزاروسیصدو شصت ویک در فسا به دنیا آمداز همان کودکی فردی مهربان ودلسوزوفداکار بود به پدر ونادر واطرافیان احترام زیادی می گذاشت در حق پدر ومادر هیچ گونه کوتاهی نمی کرددر رابطه با جامعه فردی اجتماعی کوشا وفعال بود .به مردم در حد توانش کمک می کرد.اخلاق ورفتار خوب او باعث می شدهرچه با او باشی خسته نشوی اگر می دید خانواده ای از نظر مالی ضعیف هست با تمام توان به آنها کمک می کرد با ورود به عرصه نیروی انتظامی فعالیت های زیادی انجام می دادتاجایی که
شهید هادی در سال 1342دیده به جهان گشوداو کودکی باهوش وباغیرت بود کم کم به زودی رشد کرد وبه مدرسه رفت ودرسش را خوب خواند بعضی وقت ها به کمک پدرش که کشاورز بود می رفت تا اینکه جنگ در ایران رخ داد هادی درسش رانیمه تمام گذاشت وبه جبهه جنگ رفت دوستان شهید این طور که می گفتند هادی خیلی زرنگ ونترس بود وقتی دشمن حمله ور می شد فرمانده پنج اسیربه دست هادی می سپرد که آنها را به جایگاه اسیران می برد تا آنکه حمله بستان آغاز شد شهید هادی به خط جبهه رفت از همه طرف ترکش
به نام خدا پدر محسن کشاورز بودبرای اینکه نان حلال به دست آورد خیلی زحمت می کشید برای همین فرزندانش خداراشکر خیلی خوب بودند محمد محسن در سال بیست ودو دی ماه هزارو سیصدوپنجاه دو چشم به جهان گشود او چهارساله بود که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)به اوج خود رسید ایشان پا به پای بزرگترها به راهپیمایی می رفت کم کمبزرگ شد وبه مسجد محله رفت ونماز می خواند او کاراته کار بودوبه بچه ها کاراته یاد می داد بچه هااورا خیلی دوست داشتند چون او بسیجی بود وقتی درسش
شهید مهدی فیروزی فرزند غلامحسین در تاریخ ۵۹/۰۱/۰۱درشهر گهره در استان هرمزگان پدر خانواده ای مذهبی وپر جمعیت به دنیاآمد زادگاه پدر و مادرش شهرفسا بود ولی چون پدرش نظامی بود ،خانواده به هر کجا که پدر منتقل می شد سفر می کردندودر آن جا زندگی می کردند شهید مهدی فیروزی پسر بزرگ خانواده وبغداز دوخواهرش به دنیا آمدوچون پدر به منطقه جنگی وعملیاتی کردستان منتقل شد و زندگی خانوادگی در آن مناطق سخت بودپدرترجیح دادکه خانواده اش را برای ادامه زندگی به محل زادگاه خود
عزیزالله دولت خواه در بیستم فروردین ۱۳۴۲در محله بالای فسادر خانواده ای متوسط متولد شد و دوران کودکی خود را در آنجا سپری کرداو کودکی پر جنب و جوش بود از همان کودکی تیر اندازی با تفنگ آشنا شد و در همان سالهای دبیرستان تیرانداز ماهری شدند. سال ۱۳۶۰زمانی که حدود یکسال از حملات دشمن بعثی به خاک میهن عزیزمان می گذشت وی نزد خواهر خود در داراب به سر می برد تا رنج غربت رااز چهره خواهر عزیزش بزدایدوهمان جا مشغول تحصیل در دبیرستان بود اما حضور او در نماز جمعه با

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

THERMO COOLING